پارت اول و دوم قسمت دوازدهم امپراتوری بادها
یون(یا همون یئون هوا.من میگم یون تا با یئون قاطی نکنید)یواشکی میره تو قصر و میره پیش بالسو و بالسو هم شاخ در میاره و یون میگه شاه کجاست؟...
یون پیش یوریه و یوری میگه تو کی هستی و وقتی بهش دقت میکنه میگه تو خدمتکار یوجین نیستی؟اون کجاست؟...
بالسو داره خودشو از عصبانیت میخوره ویاد حرف ون میفته که گفته بود اگه به کسی بگی جون شاهزاده به خطر میفته...
یوری میگه اون گفت من تنها برم؟یون میگه بله و یوری میگه حتما منو میخواد میگه گفتی تو دشتهای پیونگ چون بودن و اونم میگه بله...
موهیول داره یه چوب میتراشه و عکس یئون رو تو اون در میاره که مارو میاد و میگه کسی نیومده و موهیول میگه دوباره نگاه کن و میره و یوجین میگه اونم به هومیونگ خدمت میکرد و موهیول میگه بله و یوجین میگه خوش به حال هومیونگ که بعد از مرگم کسایی رو داره که ادامه دهنده ی راهش هستند ولیمن هیوقت همچین کسایی رو نخواهم داشت که موهیول میگه جای نگرانی نیست و شما این ادما رو هنوز پیدا نکردید که یوجین در مورد تراشیدن چوب چیزی بهش میگه و بعد میگه الان خشم سفیدی درون چشمای توست که بعدا از بین میره...
دوجین با نقاب رو صورت وارد اتاق بائی گوک میشه شمشیرشو رو گردنش مزاره وبائی میگه که کی هستی و دوجینم نقابش کنار میزنه و تعظیم میکنه...
یوری یواشکی داره میره سمت دشتهای پیونگ چون(پیونگ یانگ اکنون)که کسی نفهمه...
گیو یکی میزنه پشت سر بالسو و مگه چرا زودتر نگفتی واونم میگه که فکر کردم جون شاهزاده به خطرمیفته و گیو میگه بریم و ها اپ میگه نباید سربازا رو اعزام کنیم تا جون هر دو تاشون به خطر بیفته و نه باید قبیله ی بییریو هم مطلع بشه و سه تایی با هم میرن...
یوجین یه موهیول میگه ایا این زن رو دوست داری و میخوای باهاش ازدواج کنی؟منم دوست داششتم با خدمتکارم به یه جای دوری برم و باهاش ازدواج کنم که موهیول میگه بعد انتقام و یوجین میگه من معذرت میخوام که برای هومیونگ کاری نکردم و موهیول میگه باید شاه یوری معذرت بخواد نه تو که یوجین میگه اون فقط پدرش بود و بعد ازمرگشم خیلی ناراحت بود که موهیول میگه پس چرا خدمتکاراش رو هم کشت؟و من انتقام سرورم رو میگیرم که مارو میاد و میگه کسی داره نزدیک میشه و یوجین فازش میپره...
یوری میاد و داد میزنه وجین کجاییی؟که موهیول که میبینش یه تر سمتش پرت میکنه و اون جا خالی میده و بعد یوری میاد و میگه تو به هومیونگ خدمت نمیکردی؟چطور همچین کسی این کارو میکنههههه؟که موهیول میگه بعد ازمرگ سرورم به واسطه ی شما منو هم کشتید"باعث شدید که سگ بویو بشم که ازش متنفر باشم"منتو اردوگاه اشباح سیاه روم سم ازمایش میشد و فقط به خاط این روز زنده موندم تا انتقام سرورم رو بگیرم و چرا اینجا اومدیییییییییی؟که یوری که ساکت شده میگه من به عنوان پدر این سرزمین نتونستم اعتماد مردمم رو جلب نم و لیاقت شاهی ندارم و منو بکش"منو بکشششششششش که موهیولم هم ناراحته و هم عصبی که یه دفعه دو تا تیر میخوره به...
پشت موهیول و موهیول تیرش به هدر میره و میفته زمین و یوری هم شوکه شده.های اپ و بالسو گیو میان و به یوری میگن خوبی و گیو و بالسو میرن یوجین رو پیدا کنن(بالسو بوده که تیرو زده)و های اپم میره که بینه اون که این کارو کرده کی بوده که تا میزنش اینور و میبینه موهیوله بغض گلوشو میگیره و گریه میکنه و میگه موهیول"موهیول"...که یوری تا میشنوه موهیول میفهمه و رنگ از صورتش میپره و میاد به های اپ میگه این بچه موهیولهههههههههههههههههههههه!!!!!!که اونم تا میگه عالیجناب یوری با ناامیدی میفته رو زمین.
مارو به یوجین میگه دیگه وقتشه بریم که تا میخواد بره بالسو گیو سر میرسن و مارو هم شمشیرو میزاره رو گردن یوجین ولی وقتی همو مبینن گیوو بالسو ناراحت میشن و شمشیرشون میفته و مارو هم گریش میگیره.
سریو به گوچو میگه خبری ازعالیجناب نیست؟و اونم میگه نه و وزیر امنیت دنبالشه که سریو میگه همه سربازا ر دنبالش بفرستید اما گوچو میگه اما اگه این کارو بکنیم وضعیت قصر بدتر از این میشه که وزیر امنیت میاد و میگه شاه اومده و اونا هم خوحال میشن.
همه تعظیم میکنن و یوری به سریو میگه یویجین رو به اتاقش ببر و بعد گوچو میه چیشده و اونم ساکته و میره(اگر جومونگ رو نگاه کرده باشید گوچو یا همون لقب دائی بو یکی از بهترین دوستای یوری هستش).
یوجین میره پیش مادرش که مادرش میگه خوبییی؟چرا به من خبر ندادی؟؟یه کم منو ترک کن و اونم میگه چشم...
یوجین یئون هوا(یون)رو مبینه و میگه ببخشید و اونم مگه نه و خوشحالم که سالم برگشتید و یوجینم بغلش میکنه(یون گریش گرفته)...
گیو و های اپ و بالسو با یه کالسکه میخوان یواشکی موهیول و مارو ر وبه قصر بزارن که مامو قصر اولش نمیزاره ولی های اپ تا میگه دستور یوریه میزارن...
های اپ به مارو میگه خوبی؟و اونم میگه اره و گیو میره تا دکتر خبر کنه...
های اپ به دکتر میگه چطوره و دکتر هم مگه باید بیشتر صبر کنیم(زخما عمیقه)...
بالسو گیو میان پیش مارو و میگه چرا این کارو کردید و اونم مثل بچه ها گریش میگیره(خدایی ادم یه رفیق مثل این داشته باشه دیگه هیچ غم و قصه ای نداره)و قضیه رو از اول میگه و میگه فقط به خاطر گرفتن انتقام سرورم تا امروز زنده بودیم که گیو هم بغلش میکنه....
یوری تو فکر حرفا موهیوله که های اپ میاد تو و یوری میگه ایا تو اونو بزرگ کردی و اونم میگه بله و سرورم اونو پیش من اورد و هویتتش رو اول نمیدوستم و مثل یه تزئین کننده بزرگ کردم و میگه ضیهاشباح سیاه که یادتونه؟شاهزاده موهیول تونست شمشیر اسمانی رو هم به دست بیاره و اون خیلی استعداد داره و سرورم برایاون همه چیز بود که یوریمیگه به اون شاهزاده نو و حتما هومیونگ از سرنوشت شوم اونم برای تو گفته(نمیدونم چرا بعضی ازسایتا میگن هائه اپ!!گویو!!هامیونگ!تازه تو تیوی هم به سوسونو میگه سوسانووووو!به خدا اگر یه کم به حرفاشون توجه کنی ضایعه اینا نیستش.تازه اصلا تو مصاحبه ی شبکه ۳ با هان هه جین(سوسونو)اگه صدای خودشو میشنیدید میگفت سوسونو نه سوسانو)و نمیتونهه شاهزاده باشه که های اپم میگه گریش میگیره و میگه اما اون باید برگرده...
های اپ تو فکر هستش...
یوری هم یاد اون لحظه هایی میفته که موهیول با هومیونگ بوده و ناراحته...
سریو به گیو میگه من میدونم که اشباح سیاه یوجین رو دزدین و میخوام بدونم کین و گیو میگه ببخشید اما شاه گفته به هیچ کس نگیم...
مینگ میاد به بائی گوک میگه یوری یوجین رو پیدا کرده و اونم میگه اون شبح سیاه چی شد(دوجین رو میگه)؟
دویجن تو زندانه و تو یاد اون لحظه هایی هست که به اتاق بائی فته که اون موقع اینجوری شده بود"
بائی گفت کی هستی و دوجین گفت ببخشد و تنها راه دیدن شما این بود و من یه شبح سیاه بویو هستم که بائی میگه شبح سیاه و دوجین میگه من میخواستم به شما خدمت کنم اگر از جون من بگذرید و میخوام انتقام خانواده ام رو بگیرم که بائی میگه چرا پیش من اومدی و چرا پیش شاه نرفتیاگر انتقام خانواده ات رو میخوای بگیری و اونم میگه من میدونم که شما قدرت اصلی رو در دست داری و بائی هم میگه چطور بهت اطمینان کنم و دوجین میگه من تمام جونم رو در اختیار ما گذاشتم و بائی هم میگه پس فعلا باید زندانی شی تا فکرام کنم و دوجینم میگه باشه...
دوباره برمیگردیم همون موقع"
موهیول به زور داره ازجاش بلند میشه در حالی که دردش خیلی شدیده که های اپ رو میبینه و ...
ادامه دارد.....